# آدمی نان خورد از دولت یاد. در خواب ژرف، کسی صدایم کرد. نگاه کردم، جوانی ام بود. دیوان حافظ در دست داشت. دیوانی مزین به زیبانوشت های همکارانی که تا باشم و باشند، تا نَفَس می کشم و می کشند، تا جان از قالب تهی نکرده ام، نمک پرورده معرفت تمام ناشدنی شان بوده و هستم. گفتمش: از کجا گرفته ای؟ گفت: از نیم طبقه برج بندر، آنجا که باید با وضو وارد شد. دیوان لسان الغیب را از دست جوانی ام گرفتم، تفألی زدم، لسان الغیب فرمود: * هر آن که جانبِ اهلِ خدا نگه دارد خُداش لسان الغیب منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

هاست ایران پیکسل فروشگاه اینترنتی دیجیتال سیستم سایت شخصی سپهر حسین زاده برج خنک کننده - قیمت انواع برج خنک کننده دانلود فیلم و سریال با لینک مستقیم ثبت نام در بورس teach ArturoMcGlynn